فرشته زمینی ما.....

قبل از عید مهد کودک برای نوروز ۹۰سفره هفت سین انداخت و عکاس دعوت کرد تا از بچه ها عکس یادگاری بگیره. اون روز یه کم بی حوصله بودی و طبق معمول واسه یه کوچولو کج و راست شدن جورابت بهانه می گرفتی اما خداروشکر عکسهات خوب شد.

دخترکم از امروز می خوام حرفای دلم رو و البته خاطراتت رو اینجا برای تو بنویسم دوست دارم وقتی بزرگ شدی و ذهن مامان دیگه جزییات رو یادش نبود خودت بتونی بخونیشون و بدونی که مامان چقدر عاشقانه دوست داشت.............

هر روز که می گذره حس می کنم که چقدر بزرگتر می شی و تغییر رو تو رفتار و چهره آسمونی تو می بینم.. منم با تو بزرگ می شم و افتخار میکنم به اینکه یه مادرم، مامان فرشته ای مثل تو.. عزیزک دل مامان! تازگیها دوست داری هی کارای خلاف کنی تا عکس العمل مارو ببینی تو یه مرحله سعی و خطایی تا خوب و بدی با هم تمایز بدی .. دیروز با وجود اینکه من بارها بهت گفتم و خودت میدونی که باید اسباب بازیهاتو تو خونه پرت نکنی این کارو کردی و با وجود اینکه من بارها بهت تذکر دادم گوش نکردی منم بهت بی محلی کردم و تو برای اینکه دوباره توجه منو به خودت جلب کنی هی می گفتی مامان به  ال آی بگو گلک من... و من خواستم که وسایلهایی رو که پرت کردی جمع کنی تا دوباره باهم د...